جدول جو
جدول جو

معنی گز کردن - جستجوی لغت در جدول جو

گز کردن
اندازه کردن پارچه یا زمین با گز، ذرع کردن
تصویری از گز کردن
تصویر گز کردن
فرهنگ فارسی عمید
گز کردن
(کَ دَ)
به گز پیمودن. (غیاث) (آنندراج). پیمودن. ذرع کردن:
راه رو را باک از پست و بلند راه نیست
آسمان پیموده ام اکنون زمین گز میکنم.
جعفربیک ولد بهزاد (از آنندراج).
- خیابان گز کردن، کوچه گز کردن، بیهوده و بی مقصد راه رفتن.
- امثال:
صد بار گز کن یکبار پاره کن
لغت نامه دهخدا
گز کردن
پیمودن، زرع کردن
تصویری از گز کردن
تصویر گز کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کز کردن
تصویر کز کردن
کنایه از خود را جمع کردن و در خود فرو رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وز کردن
تصویر وز کردن
درهم و برهم شدن موی سر، ژولیده شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گم کردن
تصویر گم کردن
مفقود کردن، از دست دادن، نابود کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گل کردن
تصویر گل کردن
گل درآوردن، گل دادن درخت یا بوتۀ گل، ظاهر شدن، نمودار گشتن، جلوه کردن
فرهنگ فارسی عمید
گل ساختن ایجاد گل کردن، خمیر ساختن سرشتن: خاک وجود ما را از آب دیده گل کن ویران سرای دل را گاه عمارت آمد. (حافظ)، آلوده کردن: در جنب رحمتش چه نماید گناه خلق یک مشت خاک گل نکند آب بحر را. (هادی)
فرهنگ لغت هوشیار
خوش کردن لطیف کردن: همانا بر آمد یکی باد خوش ببرد ابر وروی هوا کردگش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وز کردن
تصویر وز کردن
در هم و بر هم شدن مو مجعد شدن، ترش شدن و کف کردن ماست و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
مفقود کردن از دست دادن: بدان گونه شد شیر در کارزار چه شیری که گم کرده باشد شکار، نابود کردن از بین بردن: چون باز آمد هابیل را نیافت بدانست که قابیل او را گم کرد برو لعنت کرد، ترک کردن رها کردن: همان و همین ایزدت بهره داد همی گم کنی تو به بیداد داد، گمراه کردن: گرم ره نمایی رسیدم بخیر و گرگم کنی باز مانم ز سیر. (بوستان سعدی) یا دست و پای خود را گم کردن، بر اثر وقوع حادثه ای یا امری مهم عقل و تمیز خود را از دست دادن، یا گم کردن کسی را از جهان. میرانیدن او را کشتن، یا گم کردن خود را. حواس خود را از دست دادن دست پاچه شدن، پس از فقر بمال و جاهی رسیدن و فقر سابق را فراموش کردن و تکبر ورزیدن، یا گم کردن راه را. از راه به بیراهه افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
گدایی کردن، شیر پشمین از برای گد کنند بومسیلم را لقب احمد کنند. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کز کردن
تصویر کز کردن
چون محزونی یا بیماری در خود فرورفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل کردن
تصویر گل کردن
((~. کَ دَ))
بسیار نیکو از انجام کاری برآمدن، خوب جلوه کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گم کردن
تصویر گم کردن
Mislay
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گم کردن
تصویر گم کردن
égarer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از گم کردن
تصویر گم کردن
잃어버리다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از گم کردن
تصویر گم کردن
হারানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از گم کردن
تصویر گم کردن
ทำหาย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از گم کردن
تصویر گم کردن
kupotea
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از گم کردن
تصویر گم کردن
kaybetmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از گم کردن
تصویر گم کردن
失くす
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از گم کردن
تصویر گم کردن
丢失
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از گم کردن
تصویر گم کردن
לאבד
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از گم کردن
تصویر گم کردن
zgubić
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از گم کردن
تصویر گم کردن
kehilangan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از گم کردن
تصویر گم کردن
खो देना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از گم کردن
تصویر گم کردن
verliezen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از گم کردن
تصویر گم کردن
smarrire
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از گم کردن
تصویر گم کردن
extraviar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از گم کردن
تصویر گم کردن
втратити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از گم کردن
تصویر گم کردن
потерять
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از گم کردن
تصویر گم کردن
verlegen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گم کردن
تصویر گم کردن
extraviar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گم کردن
تصویر گم کردن
گم کرنا
دیکشنری فارسی به اردو